سیدعمران طباطبایی – خداوند مسلمانان را از پرستش بندگانی که دستورات دیگران را اجرا میکنند، به پرستش او منتقل میکند. از این رو، اهمیت شناخت عبودیت و همچنین تسلیم و اذعان به او و امرهای او در جهت پایبندی به او و اوامرش بسیار مهم است.
حقیقت عبودیّت سه چیز است: اول اینکه بنده اموال خدا را مال خود نداند و از تدبیر مالی خود غافل باشد و تمام مشغولیت خود را در اوامر و نواهی خدای متعال قرار دهد. اگر بنده این سه مورد را رعایت کند، مصرف اموال خدا برایش آسان میشود و از مصیبتها و حوادث ناگوار نجات پیدا میکند.
اگر خدا این سه را به بنده مهربانی کند، دنیا و شیاطین و تمامی خلقت در مقابل او چیزی نخواهند بود و دنیا را به تنبلی سپری نمی کند. اینها از درجات تقوا است و خداوند میفرماید که سرای بازپسین برای کسانی است که ارادهی برتری و فساد را در زمین نخواهند کرد و سرانجام خوب در انتظار متقین است.
تمام حکومت ها و سلطنت ها بیشتر در راهبرد بشریت و پایبندی به خداوند قرار دارند تا در اطاعت و فرمانبری از او باشند. ولایت و مالکیت پیامبران الهی و اوصیایشان و همچنین امامان معصوم از ناحیه اطاعت از آنان و پایبندی به فرامینشان مطلق است. خداوند امور خلق را به پیامبرش تفویض کرده تا ببیند چگونه از او فرمان میبرند و از هر چه رسول حرام بخواند باید اطاعت کنند. این امر در مورد امامان معصوم نیز جاری است با این تفاوت که آنان حق تحلیل و تحریم ندارند. به همین دلیل باید به خداوند و پیامبرش و ائمه معصوم اطاعت کرد تا از رهگذر خطاها و گناهان دور باشیم.
حقیقت مبدا و منشا همه چیز از خداوند است. اگر یک شخص خود را مع الحق بنامد، به معنای این است که با حق منطبق کرده است. خداوند حق بالذات است، تمام حقایق از او نشأت گرفتهاند. پذیرش واقعیتها بر پذیرش حقیقت مطلق بستگی دارد. بنابراین، قبل از قضاوت، اصل حقیقت را بپذیرید. حقیقتهای بالعرض باید به حقیقت بالذات منتهی شوند.
باور به خدا به عنوان باوری اولیه و اساسی در نظام باورها قرار دارد، که باید ابتدا خدا اثبات شود تا بتوان وجود دیگر مخلوقات و آثار خدا را اثبات کرد. با وجود اعتراضات و ایراداتی که وارد شده است، این دیدگاه همچنان جذاب و قابل توجه است. از دیدگاه اسلامی نیز میتوان به این نظریه توجه کرد زیرا باور به خدا به عنوان پایه و مبنا در اندیشهها مطرح شده است.
اهمیت ارتباط دقیق بین علم و واقعیت باید از سوی دولتها تأکید گردد چرا که خطاهای فراوانی در ادراکات انسان وجود دارد. هر چیزی که واقعیت آن قابل اثبات باشد، ممکن الوجود است. به عبارت دیگر، این رویکرد بر اصل واقعیت و واقع گرایی مبتنی است. از این رو، بررسی و شناخت دقیق اطلاعات و شواهد ضروری است تا بتوانیم به نتیجهای قابل قبول و واقعگرا برسیم. بنابراین، تشخیص و شناسایی واقعیت، امری حیاتی است و بیاهمیتی در مورد آن ممکن الوجود نیست.
اگر آدمی متوجه حضور خدا در دل خود شود و بتواند آن را به بیان آورد، شیرینتر و شیواتر میتواند از آن سخن گوید. خداوند یک حقیقت است که باید خود در دل ما پیدا شود و در دل و روح ما جریان یابد. خدا یعنی همان حقیقتی که خودش میآید نه لفظ یا مفهوم صرف آن. ما تا نتوانیم خدا را در خود پیدا کنیم، هیچ کار درستی نمیتوانیم انجام دهیم. نماز و روزه و عبادات بدون شناخت خداوند باطل است.
نخست خدا را پیدا کرد و سپس نماز گزارد و روزه گرفت و حج رفت. باید تمرین کرد تا به هنگام نماز، خود خدا در دل رخ نماید نه لفظ یا معنا یا توهم آن. خداوند حقیقت دارد ولی باید این حقیقت را دریافت کنیم و وقتی آن حقیقت در ما زنده شود، دل ما آن را میبیند ولی اگر این جریان نباشد دل ما آن را نمیبیند و جز مفهوم و توهم معنایی از آن نمییابیم و چنین چیزی توحید نیست. اگر ما حقیقتی را با وجود خود و با دل خویش ببینیم نه با چشم، این توحید است. پس نباید تنها بفکر حال بود چرا که از علم و معرفت نسبت به خدا خالی خواهیم شد.
حقیقت در عرفان به معنای موافقت و تطابق است. حقیقت مرتبط با حق است که به وقوع و دیده شدن حقایق تحقق میدهد. هر حقیقتی واقعیت خود را دارد، به همین ترتیب در عرفان، حقیقت با ایمان و مشاهده مرتبط است. مفهوم حقیقت با مراتب یقین نیز مرتبط است و میتوان حق و حقیقت را تساوی در نظر گرفت. در نهایت به اهمیت وجود حقیقت و معرفت حقیقت و حق در عرفان خواهیم رسید.
واژه حقیقت از ریشه حقّ به معنی مطابقت و موافقت مشتق شده است. این واژه گاهی برای چیزی که واقعیت دارد، گاهی برای اعتقاد مطابق واقع و گاهی برای عمل و سخنی که صادقانه باشد، استفاده میشود. در عرفان، حقیقت با مفهوم آنچه وجود و قطعیت دارد ارتباط دارد و همچنین با مفهوم حق در ارتباط است.
در مفاهیم عرفانی، اصطلاح حقیقت، به معنای مشاهده و رؤیت حقیقت است. این معنا در ادعای حقیقت ایمان از اوصاف باطن ذکر شده است. ایمان و احسان در اسلام معادل با حقیقت هست و به مرتبه بالاتری از ایمان توجه دارد. با وصول به حقیقت، انسان به مقام مشاهده میرسد. مراتب یقین و حقیقت از دیدگاه صوفیانه و اسلامی ارتباط تنگاتنگی دارند.
نشانه بودن حقیقت برای حق در معرفت شناسی و سیر و سلوک عرفانی بر برتری حقیقت نسبت به حق دلالت دارد. معرفت حقیقت، به جنبۀ سلبی مربوط میشود و دشوارتر از معرفت حق است. حقیقت و حق به هم مرتبط و الهام بخش یکدیگر می باشند. باید تمام کارها را به خداوند واگذار کنیم. همچنین باید قضا و قدر خدا را بپذیریم زیرا خداوند بهتر از ما خود ما را میشناسد.
روح، با ساختار ماده متفاوت است و اصول آن نیز متفاوتند. روح از عالم امر است و همچنین علم و دانش مربوط به روح، بسیار کم و ناچیز است اما حقیقت روح، مبهم برای بعضی ها است.
شناخت خداوند قطعاً میتواند ممکن باشد. ذات خدا قابل شناسایی نیست اما وجود و وصف کمالاتش قابل اثبات است بنابراین تشبیه روح به خدا صحیح نیست. شناخت حقیقت روح برای انسانها ممکن و میسر نیست. روح نمیتواند به سنگینی یا سبکی توصیف شود بلکه یک وجود رقیق است. روح پس از جدا شدن از بدن باقی میماند. روح یک پوشش برای بدن است. روح و ملائکه در شب قدر به اذن پروردگار تنزل میکنند، روزی که روح و ملائکه در یک صف ایستادهاند. روح از ملائکه متمایز است و خدا دربارهی سجده به آدم به ملائکه فرمود که روحی را درآورد. روح از مخلوقات خداوند با قدرت و قوت است و در دل پیامبران و مؤمنان استقرار دارد.
واژه عقل به معنای ابزاری برای بستن است و در نفس انسانی قوههای الهی نیز وجود دارد. عقل کلی به عنوان محدودیت آفرین و تقدیر آفرین هستی نخستین مخلوق الهی است و تقدیر هر موجودی به عقل او باز میگردد. عقل در انسان ساماندهی قوای نفس و محدود سازی اعمال او به دستورات الهی را بر عهده دارد.
عقل ابزاری برای قرار گرفتن انسان در طریق بندگی و عبودیت الهی معرفی شده و تلاش برای دستیابی به کمالات و بهشت را به وسیله عقل مقدور است. عاقل، با استفاده از عقل، رفتار و افکار خود را کنترل میکند تا به نتایج حکیمانه در علم و عمل برسد. جاهل از عقل استفاده نمیکند و عملهای غیر حکیمانه انجام میدهد.
عقل در مقابل جهل و سفاهت قرار دارد و از جهتهای مختلف در انسان تجلی مییابد اما قلب و فؤاد نیز نقش مهمی در این فرایند دارند. انسان باید قلب خود را به مسیر حکمت الهی هدایت کند و در شرایط دشوار، توازن و تسویه داشته باشد تا از نرم افزار فطری خود بهره ببرد. به عبارت دیگر، وقتی نفس انسان تحت تأثیر هواهای نفسانی منفی یا وسوسههای شیطانی قرار میگیرد، دیگر نمیتواند به شناخت و ادراک واقعیتها بپردازد و از تعقل و مسئولیت پرهیز کند.
در این شرایط، نفس در گناه و فجور فرسوده شده و از مقدرات الهی دور میشود. از این رو، توجه به سلامت قلب و ابقای آن در تعقل و تفکر عمیق در مسائل زندگی ضروری است زیرا قلب سالم به انسان کمک میکند تا به درستی با مشکلات روبرو شده و پاسخهای منطقی و هوشمندانه ارائه دهد.
مجاز هستیم درباره خداوند این خالق هستی شناخت لازم را کسب و در جهت پرده ای از ابهامات خود بر آییم.
انتهای پیام/