سیدعمران طباطبایی – فلسفه ایرانی از بنیانهای هند و آریایی آغاز شده و تحت تأثیر زرتشت قرار گرفته، در حالی که تأثیر فلسفه چینی در تمدن چین بسیار بزرگ بوده است. علوم فلسفی در میان اندیشمندان و مردم این مناطق محبوبیت زیادی داشته و ازین حیث توسعه یافتهاند. از طرفی، فلسفه یونان باستان نقش مهمی در تفکرات فلاسفه معاصر ایفا کرده و تأثیرات زیادی بر فلسفه غرب داشته است به طوری که موجب شناخت بیشتر از اهمیت این تمدن و فرهنگ شده است.
فیلسوفان معتقدند که جهان به روش منطقی توصیف شده است. آنها از اعتقادات دینی و اسطورهها دوری کرده و با توجه به مشاهده و تفکر، سعی کردند جهان را درک کنند.
بعضی از انسان ها ممکن است بگویند فلسفه، مزخرف و بی ربط می گوید امّا هم جهان، فلسفی است و هم فلسفه، جهانی است ولی بین فلسفه و فیلسوف فرق می باشد.
جهان ارتباط تک تک موجودات این عالَم است. فلسفه، نظام معقول جهان است. فیلسوف می کوشد نظام معقول جهان نه محسوس که راه به جایی نمی برد را دریابد. فلسفه فرهنگ و تفکری است که به بررسی مسائل بنیادین مربوط به وجود، عقل، دانش، ارزشها، ذهن و زبان میپردازد. در فلسفه اغلب به مشکلاتی برخورد می کنیم که نیازمند مطالعه یا حل هستند. اصطلاح فلسفه یک کلمه یونانی است که به معنای دوستدار دانش است.
فلسفه در ابتدا همهٔ دانشها را در بر میگرفت اما در قرن نوزدهم تخصص در زمینههای دانشگاهی مختلف شکل گرفت. امروزه، زیر شاخههای فلسفه شامل متافیزیک، معرفت شناسی، فلسفهٔ اخلاق و منطق میشود. اصطلاح فلسفه در ابتدا به هر مجموعهٔ دانشی گفته میشد و شامل رشتههایی مانند نجوم، پزشکی و فیزیک بود که بعدها با علوم مرتبط شدند. فلسفه، مطالعهای متا فیزیکی از وجود، علیت، خدا، منطق، اشکال و سایر اشیاء انتزاعی است.
ایدئولوژی فلسفه روشی برای اتحاد دانشهای مختلف است که به وجود مجموعهای واحد و پیوسته تکمیل میشود. فلسفه به عنوان علمی برای بررسی وجود ممکنات به طور حقیقی از هر چیزی که امکان پذیر است استفاده میکند. تحقیقها بر تجربیات انسانی از جانب کل و یا بخشی از آن تمرکز دارند.
شناخت اندیشههای فلسفه عجیب و غریب بوده و نه فقط برای اهل فلسفه جذاب است بلکه بیشتر از آن به کار همه کسانی میآید که تفکر را در ربط و نسبت وثیق با مسائل زندگی روزمرهشان میبینند.
جهان رویاست و واقعی نیست و واقعیت چیز دیگری است و ما خودمان حجاب خودمان هستیم. اراده یعنی اینکه من چیزی را میخواهم که ندارم بنابراین یک تمایزی است بین خواست من و جهان.
در فرهنگ اسلامی، فلسفه به عنوان فعالیت فکری در زمینه مباحث بنیادینی که قابل اثبات یا رد تجربی نیستند تشریح شده است. از ابتدای تاریخ، فلاسفه بحثهایی در خصوص حالت واقعیت داشتهاند. تعاریف و مطالب مختلفی درباره این تخصص وجود دارد اما به طور کلی، فلسفه به عنوان دانشی درباره هستی و واقعیت بحث میکند. به عبارت دیگر، فلسفه درباره مسایل کلی و انتزاعی حیات بحث میکند که به همه زمینهها ارتباط دارد. مضمون اصلی فلسفه، وجود به عنوان خودش بوده و بررسی واقعیتهای هستی را فراهم میکند. دانش فلسفه انسان را قادر میسازد تا موجودات واقعی را از موجودات تخیلی تمیز دهد. از نظر تاریخی، فلسفه از زمان ظهور انسان و با حضور دائمی تفکر و اندیشه، تاکنون تقسیمات و پیشرفتهای زیادی داشته است.
پیش از اسلام، اندیشه فلسفه در جوامع بشری پر رنگ بود اما در اسلام، این اندیشه رونق خاصی یافت. فلسفه در اسلام تکامل زیادی داشته و توسط فلاسفه مسلمان بهبود یافته است. ویژگیهای فلسفه شامل استدلال تعقلی، اثبات مبادی تصدیقی سایر علوم، باز شناسی امور حقیقی از وهمیات و مفاهیم معقولات ثانیه فلسفی میباشد. بنابراین، مسائل فلسفی تنها با روش تعقلی قابل اثبات است و قوانین فلسفی از روی تعمیم قوانین علوم تجربی به دست نمیآید.
در جهان اسلام، حیات تعقل مسلمانان با ظهور اسلام شکل گرفت و توسط بزرگانی مانند یعقوب بن اسحاق کندی و فلاسفه بزرگی همچون فارابی، بوعلی سینا، ابن رشد، ابوریحان بیرونی، شیخ اشراق و خواجه نصیر طوسی گسترش یافت. این فلاسفه، هر یک با یک رویکرد فلسفی خاص به عنوان بنیانگذاران یک مکتب فلسفی شناخته شدند. مسائل فلسفی توسط آنان ابداع و تبیین شد و این تفکرات اسلامی به عنوان ره آوردهای مهم فلسفی در جهان اسلام شناخته میشوند و در آثار خود به طور کامل تبیین شدهاند.
تمایز بین فلسفه و جهان بینی در پاسخ به پرسش اصلی فلسفه چیست مشخص میشود در حالی که جهان بینی به طرح هستی انسان در جهان میپردازد. در جهان بینی، روابط انسان با دیگر موجودات در ایده یک جهان قرار میگیرد در حالی که فلسفه به طور اساسی به موجودیت انسان توجه ندارد و میپرسد که چرا و چطور انسان هست. در فلسفه، طرح جهان یک نگاه غریب است که اغلب از آن پرهیز میکنیم. باور داریم که فلسفه، به شخص کمک میکند تا باورهایش راجع به جهان شکل گیرد و انتقادی از فلسفه برای ایجاد اتحاد و دوستی وجود دارد اما منتظر نباشید که فلسفه تغییری شگرف در جهان بیاورد.
با تغییر طرح واره جهان، پردهای از تقدیر جدید رو می شود و فلسفه معاصر را به چالش میکشد. در عصر جهان بینیها، فلسفه باید پرسشهای جدیدی بپرسد اما فهم جهان فقط با پرسیدن پرسشهای اساسی ممکن است ترسیم شود.
نظریه های اجتماعی مسئول ساختار و تنظیم نظام اجتماعی هستند. تفکر، نقش مهمی در این نظریه ها ایفا میکند، امکانات مختلف را فراهم میسازد و عمق اجتماع را نشان داده و میسازد. هنر و ادب نیز از تفکر و تجربههای عرفانی نشات میگیرد. تاریخ نیز تمام این حوزهها را به یک تحلیل تطبیقی در طول زمان مورد بررسی قرار میدهد.
انتهای پیام/