محبت، محبت میآورد و بی تردید انسانی میتواند به خالق خویش محبت خالصانه و صادقانه داشته باشد که به بندگان خدا علاقه داشته، بتواند بیشائبه عشق بورزد و چنین فردی محبت اطرافیان و خداوند را جلب خواهد کرد. در این مطلب، محبت، محبت عرفانی نیست بلکه منظورم محبت انسان به دیگر مخلوقات خداوند است.
نمیتوانیم عاشق چیزی باشیم که آن را نمیشناسیم و بدون شناخت نمیتوانیم به آن محبت بورزیم لذا باید شناختی وجود داشته باشد تا به دنبال آن محبت و عشق پیدا شود و بالعکس اگر کسی خدا را، آنچنان که شایسته است بشناسد و به او معرفت پیدا کند، با توجه به آنکه او جمیل علی الطلاق و جمیل مطلق است، نمیتواند خدا را دوست نداشته باشد یعنی در پی این معرفت، حقاً محبت پیدا میشود. وحدت وجود و وحدت شهود خداوند به محبت او بر میگردد و در هستی، وجودی غیر حق نیست و در بحث عشق، عاشق محال است غیر معشوق در هستی ببیند.
انسان اگر غذا را دوست دارد و به سوی آن کشیده میشود و در صدد تهیه کردنش برمی آید، برای این است که به وسیله آن نقصی را که همان گرسنگی میباشد در خود احساس میکند، برطرف نماید. مفهوم محبت در خدا و انسانها متفاوت است چرا که محبت در انسان یک نوع، توجّه قلبی و جاذبه روحی است در حالی که خداوند نه قلب دارد و نه روح بنابراین محبّت در مورد او به معنی انجام کارهایی است که مایه خیر و سعادت بندگان است و نشانه لطف و عنایت او است.
خداوند احد و واحد برای بقاء نسل بشر علاقه ای بین زن و مرد ایجاد کرد تا نسل بشر ادامه یابد و جاذبه جنسی و عشق و محبّت، انسانها را به سمت ازدواج با همه مشکلاتش سوق میدهد به گونه ای که آنها عاشقانه تمام سختیها را به جان میخرند بلکه تمام عمرشان را به پای فرزندشان میریزند تا نوزادشان کم کم بزرگ شود و راه رفتن بیاموزد و سخن بگوید. اما یک حقی داریم بنام حق اخلاقی که اگر انسان، خود محور باشد حق دیگران برای او مطرح نیست.
اگر انسانی مقصودش رسیدن به منافع مادی بیشتر هم باشد، در صدد جبران محبت دیگران بر می آید یعنی با یک محاسبه اقتصادی و برای جلب منفعت مادی بیشتر، خدمت دیگران را به نیکی پاسخ میدهد و ممکن است سرانجام، این عمل به جایی منجر شود که خودش را مدیون دیگران بداند و در مقابل خدمتی که به آنان میکند انتظار سود و منفعتی نداشته باشد. به مادر یا پدر پیری که هیچ انتظار مادی از فرزندان ندارد، به دلیل حق شناسی، فرزند باید به آنها خدمت و پرستاری کند.
خداوند کسانی را که به بندگانش خدمت و مهربانی میکنند، دوست میدارد و این مقتضای محبت و علاقه او است. متاسفانه این تصور که شاید زمان بهتر و مناسب تری برای دوست داشتن وجود داشته باشد، برای بسیاری از مردم به بهای عمری تأسف خوردن تمام شده است. اگر خودمان هم کاره ای نیستیم ولی میتوانیم نیازی را به کارگشایان منتقل کنیم، خود این کار هم عبادت و هم خدمت است.
مزیت یک انسان به زیبایی ظاهر و یا لباس گران قیمت و خوش منظر او نیست زیرا بسیاری از حیوانات و پرندگان از لحاظ ظاهر از انسان بسی زیباترند و لباس و جواهر و تزئینات را هر کسی که پول بدست آورد میتواند برای خود فراهم کند.
صاحبان صفات حمیده و اخلاق پاکیزه نه تنها در نزد خلایق محترم هستند بلکه آنها چیزی را بدست میآورند که با هیچ رخ زیبا و اندام برازنده و لباس نفیس نمیتوان بدست آورد و آن جلب محبت و دوستی و فداکاری الله است.
انسان هوشیار را نمیتوان به دام و دانه اسیر کرد جز با محبت و در بین انسان ها اشخاص وظیفه شناسی هستند که وعدههای خود را درست به موقع انجام میدهند و در رسم وفاداری نسبت به انجام وظایف وجودی خویش کوشا هستند و ما آنها را افرادی فوق العاده و قابل تکریم بر میشماریم ولی در عمل میبینیم که افراد زیادی هم هستند که از این اصل ساده طبیعت که جزء تکالیف انسان است خودداری مینمایند.
در عالم حیوانات و نباتات میبینیم که در انجام وظیفه و وفاداری نسبت به ابراز اثر وجودی و بروز استعدادها و ثمره شخصی، آنها تخلفی ندارند و اگر اشتیاقی نسبت به این اصل دیده نشود در اثر بیماری و سوانح و این قبیل امور غیر عادی است که مانع از به ثمر رسیدن کوششهای آنها میشود. در این صورت بخل ورزیدن و حسد بردن به وضع دیگران نه سودی خواهد داشت و نه با عقل تطبیق میکند و هر گاه انسان، مبتلا به این امراض اخلاقی باشد موجب اختناق روحی او خواهد شد و همگان اگر آثاری از این امر را در خود یافتند باید در صدد معالجه و جلوگیری آن برآیند.
اگر خداوند به ما تواناییهای برتری بخشیده است، برای آن است که در رشد و ارتقای آن بکوشیم و از مواهب آن بهرهمند شویم. زمانی ممکن است یک پاسخ کنایه آمیز بتواند توفانی از خنده به راه بیندازد اما باید متوجه باشیم این شادی زود گذر باعث دلخوری و دلتنگی فرد دیگری نشود.
اشتباه کردن جزء لاینفک رفتار بشری است و هیچ چیزی به اندازه مسخره شدن به خاطر آن اشتباه، فرد را مورد اذیت و آزار قرار نمیدهد. این کار، اهانت بزرگی است به اندازهای که گاهی وقتها زمان زیادی طول میکشد تا شخص بتواند فرد مسخره کننده را ببخشد.
تواضع و فروتنی، مردم را به محبت و عنایت و حمایت میکشاند. محبت، رمز و راز زندگی است و بسیاری از بیماریهای درونی فقط به خاطر فقدان محبت و سرکوب کردن عاطفههاست. پس محبت کردن را فراموش نکنیم و آن را ناچیز نشماریم.
انتهای پیام/