سیدعمران طباطبایی – محدود کردن قدرت مدیران و نظارت جدی بر عملکرد آنها سر آغاز گردش دائم قدرت است. تجدید قدرت، مهم ترین راه دور نگهداشتن تهدید قدرت است که وقتی مطلق و ماندگار شود فساد میآورد و متاسفانه بهای این فساد را مردمان عادی خواهند پرداخت.
قدرت به معنای توانایی انجام فعل و یا ترک آن، از روی اراده و اختیار است. قدرت از شرایط عامه تکلیف محسوب میگردد و اگر مکلف عاجز باشد و نتواند ماموریتش را انجام دهد، هیچ تکلیفی متوجه او نمیگردد زیرا با فقدان شرط، مشروط نیز محقق نمیشود.
قدرت مانند علم شرط تکلیف نیست بلکه سبب معذور بودن در مخالفت با حق میشود. عقل، شخص ناتوان را در مخالفت با تکلیف حق به علت ناتوانی او معذور دانسته و عقاب را از او ساقط میداند.
مقصود از قدرت، قدرت شرعی است و قدرت عقلی و تکوینی را شامل می گردد. در قدرت عقلی، امر به صرف وجود طبیعت تعلق دارد اما در قدرت شرعی امر بر روی طبیعت مقدور است.
سیاست و ضوابط آن در هر حوزه ای در تلاش با فقه و تدوین دانشنامه مناسب در حوزه علوم است. یکی از سیاستهای اصلی، رعایت احترام به صاحبان نظریه است. در مفاهیم و واژه های سیاسی، از منظر علمی و به زبان ساده، قدرت به عنوان مفهوم بنیادین سیاست، توضیح داده می شود.
قدرت جزو مفاهیم پیچیدۀ دانش سیاسی است که با اقتدار و نفوذ همراه هست. قدرت در گستردهترین حالت ممکن، توانایی بدست آوردن نتیجۀ مطلوب از توانایی فرد در زنده ماندن را در بر می گیرد. لازمه قدرت یک فرد رابطه مستقیم با توانایی یک حکومت در تحقق رشد اقتصادی دارد.
در سیاست، قدرت نیاز به یک رابطه دارد و توانایی وادار کردن دیگران به انجام رفتاری خاص را شامل میشود. بین حکومت و مردم رابطهای وجود دارد و گاه حکومت، مردم را مجبور به رعایت قانونی میکند که مقبول مردم نیست که متاسفانه این توانایی حکومت در رابطهاش با مردم، قدرت نا موزون معنا میشود.
اگر مردم با رضایت تابع قانون باشند، جامعه بیشتر با اقتدار حکومت مواجه خواهد بود ولی اگر رعایت قانون ناشی از ترس مردم از حکومت باشد، قدرت در این جامعه بیش از اقتدار جلوه میکند چرا که قدرت با توانایی کیفر دادن و مجازات کردن پیوند دارد.
اگر مردم از اجرای قانون سرپیچی کنند، باز ممکن است با قدرت حکومت مواجه شوند. در جوامع دموکراتیک که مردم از حق اعتصاب و حق نا فرمانی مدنی برخوردارند، ترسشان از حکومت و مواجهه شان با قدرت حکومت نیز کمتر است.
تفاوت قدرت و نفوذ در این است که نفوذ متضمن سوق دادن یک فرد حقیقی یا حقوقی به انجام کاری خاص است اما قدرت، حاوی اجبار است. فردی که در معرض قدرت دیگری قرار میگیرد، مجبور میشود مطابق خواست او عمل کند وگرنه به نحوی مجازات میشود ولی کسی که در معرض نفوذ دیگری قرار میگیرد، در هر صورت مجازات نخواهد شد.
قدرت نمی تواند بدون عدالت، سامان بخش سیاست در یک کشور باشد. فرایندها و اموری که در آنها عنصری از قدرت و یا کوشش برای دستیابی به آن موجود نباشد، سیاسی به شمار نمیروند.
سیاست عرصۀ اِعمال قدرت است و اعمال قدرت متقابل حکومت و جامعه بر یکدیگر و اعمال قدرت اجزای مختلف حکومت بر یکدیگر لازمه بوجود آمدن علم سیاست میشود زیرا قدرت، مفهوم بنیادین علوم اجتماعی است.
در جریان حکومت داری نا مطلوب، حکومت با قدرت سخت جامعه مواجه میشود و سرکوب مردم تحت هر عنوانی مصداق اعمال قدرت سخت از سوی حکومت است. اعتصاب و نافرمانی مدنی در جوامع دموکراتیک، مصداق اعمال قدرت مناسب از سوی جامعه برای تغییر سیاستهای حکومت است و مادامی هم که حکومتی از کاربرد زور اجتناب کند، در بین مردم خود قابل احترام است.
قدرت فاقد زور به اقتدار شباهت پیدا میکند با این تفاوت که در اقتدار، عنصر مشروعیت پر رنگ است. قدرت زورگویانه مبتنی بر ترس مردم هست و نه مشروعیت یک حکومت و امروزه در جهان مفهوم قدرت و اشکال و ابزار آن یکی از پر بحث ترین و دامنه دار ترین مفاهیم در علوم سیاسی است.
در حوزه تعریف قدرت فاقد زور، هیچگونه اجبار و یا ترسی در کار نیست چون این نوع از قدرت، مفهومی ذهنی و پیچده دارد که از درونی شدن ارزش های یک فرهنگ در میان قلب و ذهن مخاطبین نشات می گیرد.
جامعه شناسی در سیاست و همچنین نگاه فلسفی به آن، بررسی موشکافانه و همه جانبه ای از ماهیت قدرت را ارائه می دهد. قدرت به تبیین و تأثیر ایدئولوژی بر منشأ قدرت میسنجد زیرا مقوله قدرت از صافی اخلاق و صورت بندیهای فلسفی می گذرد.
قدرت اقتصادی یک قدرت اصیل نیست بلکه قدرتی مشتق است. قدرت اقتصادی از مؤثر بودن پول و کالا در زندگی انسانی منشا می گیرد اما نوعی قدرت اساسی قلمداد نمی شود.
قدرت منجر به پدید آوردن آثار مطلوب می گردد. افزایش قدرت بر علم، بشر را به نابودی می کشاند. در تحلیل قدرت و با استناد به یافته های محققین، اندیشههای سیاسی بشر از نوع قدرتش کاملاً روشن می شود.
قدرت وسیله تنازع در امر اخلاق و سیاست است. قدرت زمانی ایجاد می گردد که مردم با آن که به یکدیگر نفرت میورزند همدیگر را مورد اذیت قرار میدهند تا دورانی که حرمت و احترام خود را متوجه کسانی میسازند که نحوه دیگری از زندگی را مد نظر دارند.
قدرت اگر در محدوده انسان باشد قابل کنترل نیست اما ادیان آسمانی آنرا تحت کنترل در آورده اند. قدرت نتایج منفی دارد و حکومت خوب را تضمین نمیکند. تبلیغ و تهییج قدرت باعث می شود که مردم به سمت قانون شکنی بروند.
وقتی کشوری انحصار قدرت اقتصادی را در دست داشته باشد قدرتش به مقیاس عظیمی افزایش مییابد و نا برابریها را دلیل از بین رفتن وسیله تبلیغ میداند مگر آن که در سیاستش درست پیش بینی نماید.
رقابت در علم و هنر نباید زمینه ساز رقابت ناسالم شود چرا که احساسات عمومی، اختلاف نظرها را در این زمینهها به خشم و هیاهو تبدیل میکند. قدرت یک مفهوم ساده ابلاغی از بالا به پایین و دستوری نیست بلکه در شبکه ای از روابط در هم پیچیده، ساری و جاری است و همان چیزی است که ساختار جامعه را تعیین و آن را مشروع می کند. قدرت در مفهوم سالم و درست، ریشه در لایه های مختلف تعاملات اجتماعی و زبانی دارد.
انتهای پیام/