سیدعمران طباطبایی – در روزگاری که انسانها بهرغم پیشرفتهای علمی، تکنولوژیکی و فرهنگی، همچنان با تردیدها، دغدغهها و ناشناختههای فراوانی درگیرند، گرایش به نمادها، سنتها و آیینهایی که در گذشتههای دور شکل گرفتهاند، همچنان پررنگ و معنا دار باقی مانده است.
در میان این آیینهای ریشهدار، «فال حافظ» جایگاهی منحصربهفرد در فرهنگ ایرانی دارد. ایرانیان، نسلبهنسل و سینهبهسینه، رسم گرفتن فال از دیوان لسانالغیب، حافظ شیرازی را پاس داشتهاند؛ نهتنها برای تفأل، که برای گفتوگوی درونی، تأمل، آرامش، و نوعی دلسپردن به پیامی غیبی و شاعرانه. فال حافظ در دل بسیاری از مناسبتهای فرهنگی و آیینی ما نشسته است.
از شب یلدا گرفته تا مراسم نوروز، از زمان غم و دلتنگی تا لحظات شادی و وصال، حافظ همیشه حضور دارد، گویا مردی از جنس شعر و رمز، که از عمق قرنها هنوز لب به سخن میگشاید و با کلامی موزون، درددل ما را پاسخ میگوید.
اما آیا فال حافظ حقیقتاً کارکردی غیبی دارد؟ آیا حافظ خود ادعا کرده بود که دیوانش محمل راز و اشاره است؟ یا آنچه ما امروز بهعنوان فال با حافظ میگیریم، صرفاً نتیجهای از نوعی سنت فرهنگی، نیاز روانی، یا واکنشی به ابهام زندگی است؟
آیا میتوان گفت که فال حافظ، بهواقع نشانهای از آینده یا پاسخ درست به یک مسئله فردی است، یا آنکه مخاطب، با ذهن خود، معانی را در کلمات مینشاند و مفاهیم را خود میسازد؟ آیا صحت فال حافظ بهمعنای پیشگویی است، یا ما با نوعی «آینه درون» مواجهیم که ذهن و ضمیر ناخودآگاه ما در آن منعکس میشود؟
برای فهم این مسئله باید چند مسیر را پیمود. نخست باید با خود حافظ آشنا شد؛ شاعری که در قرن هشتم هجری قمری در شیراز میزیست و دیوانی پدید آورد که تلفیقی از عرفان، حکمت، تجربههای شخصی، و اشارات تاریخی است.
حافظ شاعری است که زبانش پیچیده و درعینحال روان، سرودههایش لبریز از ایهام، تناقض، و تصویرسازیهای عرفانی و عاشقانه است. کسی که شعر را چون آینهای از هستی دیده است؛ هستیای که در آن، گاه نور و گاه تاریکی در هم میآمیزد، و آدمی چون قطرهای در اقیانوس هستی، سرگردان و در پی معناست.
انتهای پیام/