محمد مهدی ترحمی- صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (IRIB)، به عنوان یک نهاد انحصاری و فراقوهای، وظیفه خطیر اطلاعرسانی، آموزش و سرگرمی عمومی را بر عهده دارد. قانون اساسی این سازمان را یک «رسانه ملی» میداند که باید بازتابدهنده تنوع فکری، فرهنگی و سیاسی ملت باشد. با این حال، سالها عملکرد این سازمان با انتقادات گستردهای مواجه بوده است که عمدتاً بر عدم تحقق همین رسالت ملی و تبدیل شدن آن به ابزاری برای منافع جناحی متمرکز است.
بزرگترین نقد ساختاری به صدا و سیما، انحصار آن در فضای رسانهای است. این انحصار، فضای رقابتی را از بین برده و انگیزهای برای بهبود کیفیت و پاسخگویی به نیازهای مخاطب باقی نگذاشته است. در عمل، این سازمان به جای اینکه به عنوان یک رسانه عمومی عمل کند، به یک «سازمان ایدئولوژیک جناحی » تقلیل یافته است. ساختار فرا قوهای و عدم شفافیت و شیوه انتصاب رئیس سازمان که مستقیماً توسط مقام رهبری صورت میگیرد، عملاً آن را از پاسخگویی مؤثر در برابر نهادهای انتخابی مانند مجلس یا دولت خارج میسازد. این ساختار، نه تنها موجب کاهش شفافیت مالی و مدیریتی میشود، بلکه میتواند آن را نسبت به انتقادات بدنه جامعه و نخبگان نفوذناپذیر سازد.
چنانچه قائل بر این باشیم که انتصابات کلیدی در سطوح مدیریتی صدا و سیما، اغلب بر اساس وابستگیهای سیاسی و ایدئولوژیک انجام میشود، نه شایستگی حرفهای در حوزه رسانه، نتیجهی آن تضعیف هر چه بیشتر توانایی سازمان در جذب و حفظ نیروهای متخصص و خلاق خواهد بود. شاید یکی از ملموسترین انتقاد به صدا و سیما، سوگیری شدید سیاسی و ترتیب پوشش رویدادها باشد. به عنوان مثال در مناظرات، اخبار و برنامههای تحلیلی، اغلب دیدگاههای نزدیک به جریان فکری حاکم برجسته شده و صدای مخالف یا منتقد به صورت سازمانیافته به حاشیه رانده میشود یا مورد تخریب قرار میگیرد. این رویکرد، اصل بیطرفی و عدالت رسانهای را نقض میکند.
با وجود بودجههای قابل توجه، بخش قابل توجهی از تولیدات تلویزیونی، بهویژه در حوزه سریالها، مستندها و برنامههای سرگرمی، فاقد استانداردها و جذابیتهای لازم در حد مخاطبین است. تکرار مکرر موضوعات، ضعف در فیلمنامه و کارگردانی، و ترویج کلیشههای فکری و اجتماعی باعث شده تا این سازمان تا حد زیادی توانایی رقابت با شبکههای ماهوارهای و پلتفرمهای اینترنتی را از دست بدهد. سانسور اطلاعات و عدم پوشش کامل اعتراضات اجتماعی یا بحرانها، و تلاش برای ارائه یک «تصویر مطلوب» از وضعیت اجتماعی به جای «واقعیت موجود» میتواند یکی از دلایل اصلی سلب اعتماد مخاطب باشد. بدین ترتیب که به جای تحلیل ریشهای مشکلات، برنامههای خبری و تحلیلی به سرپوش گذاشتن بر ضعفها یا تقلیل آنها به توطئههای خارجی میپردازند.
تمایل به استفاده از دستگاههای ماهواره ای به وضوح نشان میدهد که تمایل عمومی به تماشای برنامههای داخلی بهویژه بخشهای خبری و تحلیلی، رو به کاهش است. شهروندان برای کسب اطلاعات موثق یا سرگرمی باکیفیت به منابع خارجی، شبکههای ماهوارهای و رسانههای اجتماعی روی میآورند لذا ریزش مخاطب، عملاً کارآمدی سازمان را زیر سوال میبرد. عملکرد صدا و سیما به جای ایجاد همبستگی ملی، اغلب به تعمیق شکافها منجر شده است. زمانی که بخش بزرگی از جامعه احساس کند صدای آنها در رسانه ملی بازتاب نمییابد و رسانه صرفاً بلندگوی یک گروه خاص است، حس بیاعتمادی تقویت شده و مشروعیت سازمان کاهش مییابد. تمرکز بر یک خط فکری مشخص و اعمال سلیقههای تنگنظرانه در محتوا، موجب کنارگیری بسیاری از هنرمندان و تولیدکنندگان حرفهای از همکاری با این سازمان میگردد. این امر به نوبه خود، به سطحیسازی محتوا و افت کیفیت آثار فرهنگی منجر شده است.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با این رویکرد، برای تحقق رسالت ملی دچار مشکلات مزبور است که به از دست رفتن سرمایه اعتماد عمومی و ریزش گسترده مخاطب انجامیده است و اصلاح عملکرد این سازمان نیازمند تغییرات بنیادی است که از جمله مهمترین آن باز کردن فضای رقابت برای ایجاد شبکههای خصوصی یا نیمهخصوصی با نظارت مستقل و ایجاد سازوکاری برای نظارت و پاسخگویی نهادهای انتخابی (مانند مجلس) بر عملکرد سازمان، همچنین تضمین پوشش عادلانه برای تمام دیدگاهها و جریانهای سیاسی و اجتماعی، مطابق با اصل بیطرفی رسانهای و تمرکز بر شایستهسالاری در انتصابات و جذب نیروهای متخصص برای ارتقاء کیفیت تولیدات. بدون این اصلاحات ساختاری، صدا و سیما همچنان در یک چرخه معیوب از دست دادن مخاطب و تقویت بیاعتمادی باقی خواهد ماند و وظیفه اصلی خود را در قبال ملت ایران به انجام نخواهد رساند.
انتهای پیام/