محمد مهدی ترحمی – هر صبح، بیدار شدن از خواب برای انجام وظایفی که شاید به آنها اعتقادی نداریم، به نگاههایی که باید پاسخ دهیم، و به نقابهایی که باید بر چهره بزنیم. فوتبال، در آستانه زمستان، برای ما ایرانیان، تنها یک بازی نیست؛ این یک دعوتنامه برای غیبت از روزمرگیها و دغدغه هاست.
جام جهانی، صرفاً مجموعهای از بازیها نیست؛ این صحنه نمایشی، آخرین فرصت ماست که با تزریق انرژی بقا از تماشای نبردها، بتوانیم تا شروع دوباره، دوام بیاوریم و بیش از یک ماه فراموش کنیم چه کسی هستیم، کجا هستیم و فردا چه خواهد شد. ما فقط میخواهیم آن فردی باشیم که با دیدن یک پاس عمقی، ناگهان روی هوا معلق میشود. این بزرگترین خدمت فوتبال به این سرزمین است، گریز موقت از روزمرگی و دغدغه ها.
و در این میان، فوتبال به مثابه یک رهایی مطلق، خود را عرضه میکند. برای مردمی که هر صبح بیدار میشوند تا تکرار ملالآور دیروز را زندگی کنند، جام جهانی تنها یک مسابقه ورزشی نیست؛ بلکه یک ویزای اضطراری برای خروج موقت از مرزهای واقعیت است. در مدت حدودا بیش از سی روز برگزاری مسابقات جام جهانی، ما نه کارمندیم، نه بدهکار، نه نگران فردا. ما صرفا تماشاگریم که حق داریم برای نود دقیقه هیجان، همه بار عقدههای انباشتهشده و تمام ناتوانیهایمان در تغییر سرنوشت را، پشت دروازههای استادیومهای آن سوی آبها رها کنیم. آنجا، در تب و تاب گلها، برای لحظاتی کوتاه، درد را فراموش میکنیم؛ فراموش میکنیم که زندگیمان در چه تنگنایی گرفتار است. این جام، نه یک تفریح، بلکه سهمیه کوچک ما از امید به زیستن در جهانی دیگر است.
در ۹۰ دقیقه فوتبال، تمرکز از مشکلات پُخت و پز، پرداخت اجاره، یا آینده نامعلوم فرزندان، به جایی دیگر منتقل میشود؛ به حرکات سینه، به چرخش یک هافبک، به امید شبیه یک پاس بلند. حضور ایران در سید ۲ به معنای این نیست که ما حتماً صعود میکنیم، بلکه به این معناست که برای مردم، ضمانت شده است که یک ماه، محتوای هیجانانگیز با حضور تیم ملی در بالاترین سطح جهان خواهند داشت.
قرعهکشی جام جهانی فوتبال در واشنگتن دیسی، برای ما بیش از یک چیدمان جغرافیایی است؛ این قرعه کشی مهر تأییدی بر اعتبار تفریح ماست. قرعهکشی مورخ ۱۴ آذر ۱۴۰۴، نه فقط جایگاه ایران را در جهان مشخص میکند، بلکه تاریخ انقضای ذهن های خسته و فرسوده را نیز اعلام میکند. وقتی تیم ایران در سید دوم قرار گیرفت، میلیونها نفر در خلوت خود نفس راحتی میکشیدند؛ نه برای قدرت تیم، بلکه برای تضمین حدود یک ماه جوازِ بیهویتی!!
اجازه دادن به ذهن برای مشغول شدن به چیزی که واقعاً اهمیتی ندارد (در مقیاس مشکلات ما). این لحظهای است که فرد میتواند برای اولین بار در سال، به طور کامل، از درگیریهای کوچکِ ذهنی و هویتیاش فاصله بگیرد و تبدیل به یک روح شود که فقط احساس میکند، نه تصمیم میگیرد و نه مسئولیت میپذیرد.
در آن یک ماه، دیگر نیازی نیست که نگران قضاوتهای کوچک درباره شغل، وضعیت تأهل، یا کمبودهای مالی باشیم. آنجا، در سایه پرچم، همه ما فقط یک چیز هستیم: قلبی که برای یک توپ میتپد. این بزرگترین معاملهنامه شخصی ماست: رها کردن همه بارها در ازای یک شور مشترک.
وقتی سوت پایان بازی فینال به صدا در میآید و شور و هیاهوی جهان، آرام میگیرد، باید دوباره به دنیای واقعی بازگردیم لیکن این بازگشت، کمی سبکتر است. زیرا برای مدتی، توانستیم در ۹۰ دقیقه نفس بکشیم. جام جهانی، نقطهی عطفی در تقویم فرسودگی ماست؛ آخرین پناهگاه امن، پیش از آنکه دوباره در هزارتوی بایدها گم شویم.
انتهای پیام/