4569

پایانی به نام مرگ

صافی نیوز / انسان وجود دارد اما مرگ پایان زندگی و تمام شدن هستی نیست. اگر فرض شود که مرگ پایان داستان خلقت انسان است آیا دیگر انگیزه ای برای انواع فداکاری ها و تلاش های اساسی در راه خدمت به مردم، وجود خواهد داشت. آیا با این تفکر، نسل انسان به سمت پرتگاه پوچی و اصالت لذت در دنیا پیش نمی رود.

سیدعمران طباطبایی – انسان وجود دارد اما مرگ پایان زندگی و تمام شدن هستی نیست. اگر فرض شود که مرگ پایان داستان خلقت انسان است آیا دیگر انگیزه ای برای انواع فداکاری ها و تلاش های اساسی در راه خدمت به مردم، وجود خواهد داشت. آیا با این تفکر، نسل انسان به سمت پرتگاه پوچی و اصالت لذت در دنیا پیش نمی رود.

نقطه آغاز زندگی فقر باشد یا ثروت، در محیط جهل باشد یا دانش، با خوشبختی توأم باشد یا با بدبختی، به هنگام مرگ ناگهان به طرز عجیبی همه در یک سطح قرار می‌گیرند و مساوات کامل که هیچ کس نتوانسته آن را پیاده کند برقرار می‌شود. به همین دلیل در مقدار عمر و طول زندگی می‌توان بحث کرد ولی در مرگ جای بحث نیست. حتی اگر آب حیات را از ظلمات بیرون آوریم و لاجرعه سر بکشیم زندگی ابدی ممکن نیست زیرا طول عمر به مفهوم ابدیت نمی‌باشد. هیچ کس نمی‌داند در لحظه مرگ چه احساسی به انسان دست می‌دهد چون کسی از این راه برنگشته است که احساس خود را در آن لحظه خاص برای دیگران شرح دهد.

پس از مرگ انسان روح به عالم دیگری کوچ می کند اما جسد و کالبد خاکی در همین دنیا باقی می ماند. مرگ پایان زندگی نیست و ارتباط افراد پس از مرگ با این دنیا قطع نمی شود. آیا پس از مرگ ارتباط ما با این جهان و عزیزانمان قطع می شود. آیا تنها انبیاء و بزرگان با این دنیا ارتباط دارند. آیا کارهای خارق العاده از اموات امکان پذیر است. در تمامی ادیان آسمانی بیان شده که ارتباط افراد پس از مرگ با این دنیا قطع نمی شود زیرا مرگ پایان زندگی نیست.

انسان چند صباحی را در دنیا زندگی می کند و پس از چند سال زندگانی در دنیا جسم او از بین رفته و تنها روح آدمی می ماند که باید در جهان آخرت پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشد. از آیات قرآن در می یابیم که روح انسان برانگیخته شده و در نزد خداوند تبارک و تعالی حاضر می شود و باید پاسخگوی اعمال و رفتار خود باشد نه جسم او.

در متون اسلامى، تعبیرات مختلفى پیرامون مرگ وجود دارد که همه در یک جهت مشترک‌اند و آن این‌ که مرگ، فنا و نابودى نبوده بلکه انتقال از خانه‌اى به خانه دیگر است زیرا که انسان، مرکب از روح و بدن است و با مرگ که فقدان حیات و زندگى بدن ظاهرى است، روح به جهان آخرت منتقل می‌شود و بدین لحاظ، مرگ به انسان نسبت داده می‌شود. اما این‌ که آیا می‌شود مرگ را به تأخیر انداخت، در این مورد در آیات و روایات با دو گونه اجل آشنا می‌شویم اجل معلق و اجل حتمى که با اسامى دیگرى هم در نصوص دینى از آنان یاد شده است.

اجل معلق هر شخص، عبارت است از آن مدتى که بنا است در این دنیا زندگى کند اما قابل تقلیل و افزایش است مثلاً با انجام صله رحم و دادن صدقه می‌توان این اجل را به تأخیر انداخت و با عاق والدین و قطع رحم آن‌ را کم نمود و این همان اجلى است که اثبات ثبت شده است.

در آیات قرآن، این تعبیر درباره مرگ آمده و بیانگر این حقیقت است که اولاً انسان داراى بعد غیر مادى است و در پرتو این بعد است که از بین نمی‌رود و بدون کمى و کاستى تحویل مأموران غیبى خداوند می‌گردد و آنان این بعد روحانى را دریافت می‌کنند.

اما آیا می شود مرگ را به تاخیر انداخت؟ در برخی از دیدگاه‌ها، این تداوم وجودی در قلمرو معنوی صورت می‌گیرد و در دیدگاه‌های رایج دیگر، ممکن است فرد در این دنیا متولد شود و چرخه زندگی را دوباره آغاز کند و احتمالاً بدون هیچ خاطره ای از آنچه در گذشته انجام داده‌ است. برخی نظام‌های اعتقادی، همچون ادیان ابراهیمی، معتقدند که مردگان پس از مرگ، به مکانی خاص که خدا با قضاوت الهی خود بر پایه عمل یا اعتقادات فرد در طول زندگی تعیین می‌کند، منتقل می‌شوند. بسیاری از ادیان، خواه معتقد به وجود روح در جهان دیگر مانند مسیحیت، اسلام و بسیاری از نظام‌های اعتقادی بت‌پرست یا تناسخ، مانند بسیاری از اشکال هندوئیسم و بودیسم، معتقدند که جایگاه شخص در زندگی پس از مرگ پیامدهای رفتار آنها در طول زندگی است. تناسخ مفهومی فلسفی یا دینی و بیان کننده مرحله‌ای از حیات موجود زنده است که زندگی جدیدی را در جسم یا هر کالبد دیگری بعد از مرگ آغاز می‌کند.

سنت‌هایی که زندگی پس از مرگ را محل مجازات یا پاداش نمی‌دانند، فقط جهنم را محل اقامت مردگان، قبر، مکانی بی‌طرف که در زیر سطح زمین قرار دارد، توصیف می‌کنند. در قرآن کریم، خداوند هشدار در مورد عذاب دردناک می‌دهد به کسانی که زندگی پس از مرگ را باور نمی‌کنند و جهنم برای کسانی است که منکر این ملاقات با خدا هستند.

انسان موجودی است که می‌داند می‌میرد و احساس مرگ نیز برای انسان احساس کاذبی نیست تا از میان رفتنی باشد و اگر بر روی این احساس سرپوشی گذاشته نشود، یعنی سرکوب نگردد، آرامش درونی آدمی را از میان خواهد برد.

در عصر و زمان ما نیز کم نیستند متفکرانی که درباره معمای مرگ بسیار اندیشیده‌اند و کوشیده‌اند تا راه‌ حلی برای این معمای وجودی انسان پیدا کنند. همان‌ گونه که جمعی از پوچگرایان به جهت آنکه نتوانسته‌اند این معما را حل کنند فریاد بر آوردند که زندگی پوچ است و بی‌معنا و به راستی اگر ابدیتی نباشد، انسان باشد و این عمر محدود، آن هم با غم و اندوه‌های فراوان، حق کشی‌ها و ظلم و ستم‌ها، بیماری‌ها و گرفتاری‌ها، آیا می‌توان برای چنین زندگی ای معنا و مفهومی را پیدا کرد. بر همین اساس است که می‌گوییم پاسخ مثبت به معمای مرگ نه تنها جاودانگی بشر را درمان می‌کند بلکه به زندگی نیز معنا و مفهوم می‌بخشد. مرگ برای انسان از دیدگاه قرآن پایان نیست. آری این جهان بینی قرآن است که به انسان می‌گوید حیات تو منحصر به همین چند روز زندگی دنیوی نیست تا هر کاری که خواهش‌های نفسانیت اقتضا می‌کند انجام دهی و این قرآن است که می‌گوید ای انسان تو نمی‌توانی زندگی خودت و دیگران را به بازی بگیری.

اما گروه دیگری مرگ را پایان همه چیز می‌دانند و گروهی دیگر مرگ را به بیدار شدن از خواب نسبت داده‌اند که در کتاب مسلمانان نیز این مطلب بیان شده است. پس از توقّف علائم حیاتی و قلب، هوشیاری تمام حواس به کلّی از دست می‌رود و موجود زنده یعنی انسان و جانوران پس از مرگ هیچ چیزی را احساس نمی‌کنند و نمی‌شنوند و نمی‌بینند و حس نمی‌کنند زیرا این امور متعلّق به بدن او و اعصاب و تجزیه و تحلیل آن توسط مغز است که از بین رفته است. مرگ از دیدگاه پزشکی قانونی عبارت است از ختم حتمی و طبیعی زندگی که بعد از تغییرات زنجیری که در روند حیات پدیدار می‌شود به صورت تدریجی به وقوع می‌پیوندد.

زمان مرگ هر کس از بدو تولد در علم خداوند معلوم است و خداوند کاملاً می داند که این فرد در چه زمان و مکانی و به چه سببی از دنیا خواهد رفت ولی برای خود انسان مشخص نیست که چه زمانی مرگ او فراخواهد رسید.

هر بخش از زندگی و مرگ آدمی در جهان و دنیا و برزخ و آخرت این گونه است كه انسان ها در تحلیل قرآنی با هر خفتنی، مرگ را تجربه می كنند و دوباره باز می گردند تا به این شكل مفهوم رستاخیز به ایشان نموده شود و بدانند كه رستاخیز آدمیان چگونه پدیدار می شود. رسیدن جان به گلو یكی از حالات انسان در دم مرگ است. قرآن از چنین تعبیری برای بیان وحشت زیاد انسان در هنگام مرگ استفاده می كند، گویی كه در هنگام مرگ، دشمن بر ایشان چیره شده و از هر لحاظ در تنگاتنگی قرار گرفته و راه پیش و پس بر او بسته است.

افراد ممکن است دچار آسیب مغزی غیر قابل برگشت و مرگ مغزی شده باشند و این وقایع منجر به وضعیتی می‌شود که می‌گوییم مغز مرده است، گرچه قلب فرد هنوز در حال تپیدن است. این تجربه ممکن است تصوری از دیدن بدن خود و تلاش پزشکان و پرستاران برای احیای آن‌ها باشد، گرچه هنگام این مشاهده، احساس آرامش زیادی داشته باشند. در طول این تجربه، آن‌ها زندگی خود را از بدو تولد تا زمان مرگ مرور می‌کنند و جالب این‌ که این مرور بر اساس انسانیت آن‌ها است. اخیراً برخی پژوهش‌گران این پرسش را طرح می‌کنند که ذهن، هوشیاری یا روان، یعنی چیزی که ما را می‌سازد، ممکن است محصول مغز نباشد. آن‌ها استدلال می‌کنند که ما هیچ شواهدی نداریم که نشان دهد چه‌ گونه سلول‌های مغزی یا اتصالات سلول‌های مغز می‌توانند افکار، ذهن یا هوشیاری ما را تولید کنند.

انتهای پیام/

QR Code https://safinews.ir/126687/%d9%be%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%86%d8%a7%d9%85-%d9%85%d8%b1%da%af/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لیست تغییرات و بروز رسانی ها