5 مشکل مهم جامعه امروز ایران
مسعود امین ناجی – مشکلات اجتماعی گاهی خود را در آمار و اعداد و ارقام میزان بارش و خشکسالی، طلاق، اعتیاد، کودک آزاری، افزایش خشونت، پیش فروش نوزادان و … نشان میدهند. گاهی هم با وقوع یک حادثه عینی روان جامعه را جریحهدار میکند. اما مهمترین مشکلات اجتماعی ایران چیست؟
در این گفتگو با استاد روانشناسی اجتماعی که در سالهای گذشته در مورد مشکلات اجتماعی در کشور منصب های مهم بر عهده داشته است به بررسی مهمترین مشکلات اجتماعی حال حاضر کشور پرداخته شده است و او مشکلات را در چند بخش به ما گفت که در ادامه آن را میخوانید
۱- نبود انسجام اجتماعی
جامعه ما جامعه با ثباتی نیست و تلاطمات زیادی را پشت سر گذاشته است؛ انقلاب، هشت سال جنگ و… ما تحولات عمده ملی در جامعه داشتیم که همچنان اثراتشان بر جامعه قابل مشاهده است. ضمن اینکه بعد از جنگ نظامی خودمان جامعه را در حالت جنگ سرد نگاه داشتیم.
مخصوصا در حوزه اقتصاد. اقتصاد مبنای زندگی است. وقتی اقتصاد به مشکل بر میخورد خود به خود سایر زمینهها را تحت تاثیر قرار میدهد. یکی از دلایل اصلی عدم انسجام ملی مشکلات اقتصادی به خصوص در سالهای اخیر است. وقتی کشور تحریم میشود، کارخانههای، مزارع و.. میخوابند، تعداد بیکاران بالا میرود و بهداشت و درمان مردم دچار مشکل میشود. اثرات روانی این اتفاقات در روحیه جامعه اثر میگذارد و این اثرات روحی در روابط اجتماعی بین افراد بروز میکند.
این استاد روانشناسی در توضیح تاثیرات بر روابط اجتماعی افزود: در این شرایط جامعه دچار «اگوئیسم» میشود؛ نوعی گلیم خود را از آب بیرون کشیدن، خود پرستی و دیگران را ندیدن. در این شرایط افراد منافع خود را به هر چیزی ترجیح میدهند و سعی میکنند از امکاناتی که در دسترسشان است به هر نحوی به نفع خود استفاده کنند. الان چنین شرایطی بر جامعه ما حاکم است. اطمینان مردم به قیمت کالاها کم شده و در روابط اقتصادی با یکدیگر مشکل دارند. تزلزل و تلاطم فکری، انسانها را در تصمیم گیری بی ثبات میکند و آنها را دچار زندگی کوتاه مدت میکند. به این دلیل است که ما ایرانیان انسانهای کوتاه مدت شده ایم. در حالیکه در یک جامعه آرام میتوان برای یکسال آینده تصمیم گرفت.
ریشه اینکه سرمایه اجتماعی در جامعه ما کم شده است به همین تلاطمات بر میگردد. این تلاطمات توجه شهروندان را به همنوع خود کمتر کرده است. طبیعی است وقتی امکانات محدود شود توجه انسان به خودش بیشتر میشود. روانشناسان تجربی در آزمایشی هم چنین مسائلی را بررسی کردهاند.
مصادیق تجربی هم در جامعه به وفور یافت میشود. وقتی مردم در دسترسی به نیازهای روزمره زندگی دچار مشکل باشند و نا امنی فکری داشته باشند سرمایه اجتماعی کم میشود.
این استاد دانشگاه در پاسخ این پرسش در حالیکه تجربه نشان داده است معمولا در شرایط جنگ انسجام اجتماعی بالاتر میرود. چرا در مشکلات و تحریم اقتصادی اینطور نمیشود؟گفت: جنگ اقتصادی به عنوان یک از مظاهر جنگ سرد از جنگ نظامی مشکلات بیشتری دارد.
جنگ نظامی در عین صدمات فجیعی که دارد همبستگی اجتماعی را بالا میبرد. در جنگ اقتصادی برعکس. انسجام اجتماعی از بین میرود، چون مردم تدریجا با عواملی رودررو میشوند که روند زندگی روزمره آنها را تحت تاثیر قرار میدهد. جنگ اقتصادی طبل بی صدا است.
در زمان جنگ هم با وجود فشارهای اقتصادی عدهای سوء استفاده میکنند و سرمایه به جیب میزنند. حتی، چون سهمیهبندی موجب میشود مردم به حداقل ها دسترسی داشته باشند باز عدهای بازار سیاه تشکیل میدهند. اما چون رویارویی مستقیم و خونریزانه است رفتار مردم تغییر میکند.
وی در باره امکان فروپاشی یک کشور تحت فشارهای اقتصادی می گوید: امکان فروپاشی یک کشور تحت فشارهای اقتصادی بیش از جنگ نظامی است. مثلاً عراق حتی پس از ۸ سال جنگ با ایران هنوز نیروهای منسجمی داشت و به کویت هم حمله کرد. حتی دو جنگ هم رژیم صدام را نابود نکرد، اما وقتی تحریم شد و نفت را در مقابل دارو داد، فروپاشید. برای کشور ما هم مخصوصا بعد از تحریمهای هستهای این شرایط دشوار به وجود آمده است. ما تجربه یک دفاع هشت ساله در دوران جنگ تحمیلی را داشتیم که علاوه بر جنگ نظامی با تحریم اقتصادی هم همراه بود. چرا در آن سالها مردم مقاومت کردند، اما در حال حاضر چنین روحیه جمعی احساس نمیشود؟ در هنگام شروع جنگ ما در یک جامعه انقلابی بودیم.
انسجام حاصل از انقلاب جمعی در جامعه با پتانسیل بالایی همراه بود؛ که حتی با شروع جنگ تقویت شد. جنگ نظامی و کشنده مثل ویروسی میماند که وقتی وارد بدن میشود همه اندامها برای مقابله با آن بسیج میشود. اما جنگ اقتصادی نرم است و به تدریج صورت میگیرد. چون جنگ اقتصادی نا محسوس است مردم روح جمعی پیدا نمیکنند و هر کسی به فکر خودش میافتد.
۲- نبود مرجع برای جامعه
به نظر میرسد یکی دیگر از مسائل اجتماعی کشور نبود مرجعی برای هر گونه کنش اجتماعی است. در جامعه ما الگوهای ارزشی و هنجارهای مترتب بر الگوهای ارزشی دین بوده است.
دین برای خودش مراجعی داشته است؛ مراجع حوزوی، روحانیون و دانشگاهیان. نابودی یا ضعف این مراجع توزیع کننده ارزشها یکی از اتفاقاتی است که دامن گیر جامعه امروز ما شده است.
الگوی فکری جامعه نسبت به مراجع تاثیرگذار که در طی سدهها به وجود آمده بود سست شده است.
در کشور ما وقتی بین مراجع سنتی چندگانگی به وجود آمد مراجع جدیدی تربیت نشد. در جامعه مسیحی، کلیسا مورد شک واقع شد و حضورش در همه مسائل مورد حمله قرار گرفت. اما همزمان جامعه فیلسوف اخلاق و دانشمند تربیت کرد. در کنار ضعف اخلاق کلیسایی جامعه غربی، قدرت اندیشه اخلاق فلسفی و اجتماعی داشتیم. اما ما جایگزینی نداشتیم.
۳- فساد سیستمی
فساد سیستمی در جامعه ما فقط مالی نیست. در تمامی روابط این فساد را میبینید. هر کجا روابط به جای ضوابط قرار بگیرد فساد به وجود میآید. بی اعتمادی اولین موردی است که به وجود میآید.
بی اعتمادی مردم در عمومیت نسبت به حاکمان جامعه و همچنین در روابط با افراد دیگر. یکی از دلایل مشکلات اجتماعی ما ضعف اخلاقی جامعه است؛ که آن هم ناشی از همان فساد سیستمی است. در جامعهای که ضعف اخلاقی- ارزشی و نظام گسیختگی هنجاری داریم دچار مشکلات خرد (مثل اختلافات زن و شوهر، فرد با محله و…) تا مشکلات کلان (مثل رابطه مردم با حکومت) میشویم.
حکومت به عنوان نماینده جامعه وظیفه دارد حداقل نیازهای حیاتی، پایههای زیستی و زیست اجتماعی ما را فراهم کند. تهیه مسکن، تغذیه، بهداشت، درمان، آموزش، شغل و… از وظایف اولیه تمامی دولتهای امروزی است. اما در حال حاضر در کشور یک میلیون دستفروش داریم. عدم تامین نیازهای اولیه فساد را در طبقات پایین هم ترویج میکند.
۴- منفعت طلبی خودخواهانه و پولپرستی
پول همیشه یک ارزش بوده است، اما اینکه به مفهوم اجتماعی پول به یک ارزش تبدیل شده است به ناامنی فکری مردم در جامعه مربوط میشود. در ایران تجربه ذهنی ما از اقتصاد مخدوش است. همه ما نگران کاهش ارزش پول هستیم و در مورد خرید کالا دائما درگیری فکری داریم. مثلاً با اینکه حقوق ما ثابت است، اما از دی ماه گذشته تا کنون ارزش در آمد ما در خوشبینانهترین حالت ۳۵ درصد کم شده است.
این اتفاق ده یا پنج سال پیش هم افتاده است. وقتی این اتفاقات بصورت متناوب تکرار میشود کم کم فکر افراد جامعه کوتاه مدت میشود. عدهای برای حداقل نیازهایشان برنامه ریزی میکنند وقتی آن هم به دست نمیآید دست به خلاف میزنند. نمیتوانیم با دیدن این تخلفات بگوییم این آسیب اجتماعی است. این مشکل ناشی از مشکلات کل نظام اجتماعی کلی است که این مشکلات خردتر را به وجود آورده است. مردم در جامعه نا امن به این مفهوم همواره دنبال درآمد جانبی هستند. این افتخار نیست که مثلاً کارمند مسافر کشی هم بکند. این فرد دیگر انرژی انجام کار اصلی را ندارد و مشکلات این مسأله در خانواده او بروز خواهد کرد.
۵- رفتار های اجتماعی ناهنجار
استاد روانشناسی در پاسخ به این سوال که آیا زیر پا گذاشتن برخی از قوانین توسط مردم جزو مشکلات جامعه ایران است؟ افزود: این مسأله دو بعد دارد. در درجه اول فرهنگی است. ما از جامعه روستایی بدون اینکه قواعد صنعتی شدن را طی کرده باشیم یکباره به جامعه شهری تبدیل شده ایم. نظم از قواعد اصلی صنعتی شدن است.
در محیط آکادمیک، علمی، آموزشی، کارخانه و… نظم و انضباط حرف اصلی را میزند. اما ذات زندگی روستایی بی نظم است. ما هنوز به مفهوم کلی جامعه زیست نشده ایم و در شهر مانند همان روستا زندگی میکنیم.
بخش زیادی از جمعیت ۸۰ میلیونی ما «مونتالیته» یا ذهنیت سبک زندگی روستایی دارند و شهر برایشان یک روستای آسفالت شده است. مثلاً موتور سیکلت از پیاده رو رد میشود و بوق میزند که عابر پیاده کنار برود.خودرو در پیاده رو پارک میکند و… همه اینها برمی گردد به روندی که جوامع غربی طی کرده اند و ما طی نکرده ایم.
بعد دوم نبود نظارت اجتماعی قوی در کشور ماست. در جوامعه صنعتی نظام کنترل اجتماعی کارآمد وجود دارد. نظام کنترل اجتماعی در هر جامعهای اول از همه پلیس است؛ و برای اینکه قوی باشد باید مشروعیت داشته باشد. وقتی مشروعیت بخشهای مختلف حکومت از بین رفته باشد اولین جایی که برخورد مردم را به صورت صریحی با حکومت میبینیم مقابله با نیروهای مهار اجتماعی است.
پلیس وظیفه دارد هنجارهای قانونی را اجرا کند. فقط در صورتی این هنجارهای پلیس مورد قبول واقع میشود که خودش هنجارها را رعایت کند و خود سازمان باید پاکترین سازمان باشد. وقتی رشوه خواری و فساد در سیستم کنترل اجتماعی وارد شود مردم هم از زیر نظارت اجتماعی فرار میکنند. به میزانی که سازمانهای کنترل اجتماعی ناپاک شوند، جامعه به آنها بیاعتنایی خواهد کرد.
مسأله اولی که گفتید به روند مدرن شدن کشور بر میگردد که احتمالا الان برای اصلاح آن کاری نمیتوان کرد. مورد دوم هم به مسائل حکومتی بر میگردد. آیا مردم در این بین هیچ نقشی برای اصلاح ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه خود ندارند؟ تنها نقشی که مردم ما در مسائل اجتماعی پیدا میکنند انتخابات است.
انتهای پیام/
مردم فرومایه و عقبمانده ایران با تفکرات اهریمنی، مانع شکل گیری حکومتهای صالح و عادل در این سرزمین اند. خشونت و فحاشی و نظم ناپذیری و حرمت شکنی و قانونگریزی و هرج و مرج طلبی و فرصت طلبی و دزدی و کلاهبرداری و چاپلوسی و دیگر مظاهر وحشیگری متضاد با مدنیت در نهاد این مردم بدسرشت و نامانوس با انسانیت است که با سیاست منفعت طلبی در تغییر رنگ بسیار استاد، و قبل از انقلاب، شاه پرست، و اکنون خمینی پرست هستند. تجمع چند هزارساله و متفرق ایران هرگز به مدنیت بر مبنای انسانیت و مسئولیت پذیری و تلاش صادقانه و قناعت به حق دست نیافته. هیچکس پیشنهاد قانون و مقررات نمیدهد اما برای گذر از معبر بی قانونی از یکدیگر سبقت میگیرند. نژاد معیوب ایرانی که تفکرش چپاول و حرص و زیاده خواهی و برتری طلبی دررقابت ناعادلانه و تمسخر و هرزگی است، هیچ نقش ارزشمندی در علم و رفاه بشریت نداشته و در صنعت مونتاژ هم با تقلب و بی مسئولیتی، تولیدات بی کیفیت را که بازار خارجی ندارند، خائنانه با شعار حمایت از تولید داخلی بر همکیشان خود تحمیل، و از محصولات با کیفیت و پردوام خارجی محروم میکنند. درحالی به ابن سینای خود افتخار میکنند که غرب هزاران ابن سینا با علم معجزه گر دارد و برخلاف ایرانیهای متکبر و طلبکار، خاضع و اهل ادعا و منتگذاری نیست.
پست نگری جهان و مخلوقات و بی ارزش شمردن جان و مال وحقوق و شخصیت دیگران، و دستیابی به اهداف کم ارزش دنیوی از طریق خشونت و قلدری و شارلاتان بازی و دروغ و فریب و توهین و تهمت و افشای اسرار شخصی، برتری جویی و تکبر و تفاخر به مدرک تحصیلی و قدرت و مقام و ثروت و نسب و نژاد و جناح، از عوامل عقبماندگی ایرانیان در جهالت چند هزارساله با روابط تنگاتنگ اجتماعی است که عمده وقت و ذهن افراد به قضاوت زندگی دیگران معطوف است و علم و معرفت که در فراغت ذهن امکان رشد دارند، فاقد ارزش، و زرنگی و تضییع حقوق دیگران و زیاده خواهی و فریب و نفاق و بزرگنمائی در رقابتهای ناسالم، ارزش، و تواضع و صداقت و خدمت بی منت، حماقت محسوب میشود. در چنین جامعه ای که افراد مانند گرگ هار اماده تهاجم و تجاوزاند، زندگی انسانی و امن و امیدوار معنی ندارد و هیچ ائینی مصون از انحراف و الوده شدن به خرافات و کج اندیشی نیست بطوریکه دین را با خود سازگار میکنند نه خود را با دین. حکومت ایران درحالی مغرور به قدرت باورنکردنی خویش و گسترش سریع جهانی است که باید انرا مدیون کسانی باشد که ظالمانه قصد انقراض نسل انها را بجرم دگر کیشی دارد. هیچ وجدان پاکی چنین رفتاری را تایید نمیکند حتی اگر خدا مستقیما امر کند، باید در عدالت خدا شک کرد هرچند تفسیرهای به رای عامل تمام تصمیمات ناعادلانه و منحرف رهبران خودباور است.
سلطه اهریمنان شب سنگر و نور گریز زمانی محقق میشود که، متهم در نقش قاضی، دزد در نقش پلیس، جانی در نقش ناجی، متجاوز در نقش مدافع عفت عمومی، خائن در نقش امین، بدخواهی در نقش خیرخواهی، تخریب در نقش سازندگی، رابطه در نقش قانون، قانون شکنی و دروغ در نقش مصلحت، سرکوب در نقش دفاع، نفاق در نقش اخلاص، اهریمن در نقش یزدان، باطل در نقش حق، کرم شب تاب در نفش خورشید، دیو در نقش فرشته، گرگ در نقش چوپان، عیبجو در نقش محرم، جاهل در نقش عالم، مدعی در نقش متعهد، مبتدی در نقش متخصص، نالایق و ناتوان در نقش مسئول، بردگی در لباس بندگی، اسارت در نقش دیانت، استحمار در نقش استصواب، خودپرستی در نقش خداپرستی، ظالم در نقش مظلوم، مفسد در نقش مصلح، بدهکار در نقش طلبکار، بی درد در نقش دردمند، بی نیاز در نقش نیازمند، فرمانده در نقش فرمانبر، عبوس در نقش خنده رو، فرصت طلب در نقش مدیر، ضعیف در نقش قوی، طلبکار در نقش ایثارگر، نظاره گر جنگ درنقش رزمنده، مهاجم در نقش مدافع، وعده و شعار در نقش تصمیم، عام در نقش خاص، دشمن در نقش دوست، فرومایه در نقش فرهیخته، گمراه در نقش راهنما، بازنده در نقش فاتح، تهاجم و سرکوب در نقش دفاع، و … بر جامعه حاکم شوند.