فیلمی را که در گوشی تلفن همراهش هست نشانم میدهد و میگوید: صورت این سرباز را ببینید؛مگر چند سال دارد؛ انگار همین الان از پشت نیمکت درس و مدرسه بلند شده و آمده به سربازی؛ گناهش چه بوده که یکی آمده و سیلی به صورتش زده؛ چشم و پدر مادرش را دور دیدهاند؟
مزد سرباز با غیرتی که به سربازی آمده، سیلی نیست!
حالا که یکی هم غیرت داشته و به سربازی آمده ، می آیند و می زنند در گوشش! این مزدش نیست؟ یک سیلی؛ آن هم از کسی که به قول خودش نماینده قانون است! مرد عصبانی است؛ ادامه می دهد و میگوید: پسر من هم سرباز است، آن هم در مشهد. با خون دل بزرگش کردهام، اگر قرار باشد به این راحتی به سرباز مملکت اهانت و توهین کنند که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود.
مرد نفسی چاق میکند و همانگونه که عکس پسرش را در لباس سربازی به من نشان میدهد میگوید: خانم؛ اگر همان موقع که آن قاضی بر گوش سرباز سیلی زده بود قضیه با یک عذرخواهی تمام نمیشد حالا دوباره این اتفاق نمی افتاد؛ بعضیها فکر میکنند سرباز بیکسوکار است که هر جور دلشان میخواهد با او رفتار میکنند. از شما میپرسم سرباز کیست،از کره دیگر آمده که این رفتارها را می کنند؛ مگر نه اینکه سرباز یا پسر من است یا برادر شما یا پسر همسایه توی این کوچه یا آن خیابان بالایی؟ این که نمیشود من پدر که فرزندم را به سربازی فرستادم نگران باشم که با پسرم چه رفتاری میشود تازه حال و روز مادرها به کنار.
مرد ادامه می دهد: سر جریان بدرفتاری با سرباز بابلی، زندگی مان بهم ریخت. زنم آرام و قرار نداشت.پشت سر هم گریه می کرد. حالش آنقدر بد شد که کارش به بیمارستان کشید و شب تا صبح زیر سرم بود. از بد شانسی ما پسرم دو سه روز بود که تماس نگرفته بود آخر سر هم وقتی دیدیم آرام نمی شود با هواپیما فرستادیمش مشهد تا پسرمان را ببیند…با این قیمت بلیط و اوضاع بد اقتصادی و ممنوعیت تردد مجبور شدیم. خدا کند این بار پسرم هر چه زودتر زنگ بزند و بگوید که حالش خوبست و کسی او را نزده است!
انتهای خبر/