به گزارش صافی، غلامعلی رجایی در گفتوگو با جماران در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه ” وقتی مواضع چهار سال اخیر و رفتارهای سیاسی آقای هاشمی در این مدت را میبینیم این طور به نظر میرسد که ایشان برای مرگ آمادگی داشتند. یعنی اوضاع را به نحوی جلو میبردند و حرکت میکردند که گویا برای رفتن زمینه چینی میکنند. این نظر درست است؟”میگوید: بله، من فکر میکنم همینطور باشد؛ یکی اینکه سن بالا بود؛ ایشان گاهی میگفت کسانی که از من جوانتر بودهاند از دنیا رفتهاند. در یکی دو سال اخیر این لحن را در صحبتهای ایشان میدیدم. در دیدار با رمضان عبدالله گفت: «حتی اگر ما نباشیم فلسطین باقی خواهد ماند». به دلیل عاطفهای که نسبت به ایشان داشتیم دلمان از این حرفها میلرزید و حتی یکبار کسی به ایشان گفت دیگر از مردن و رفتن حرف نزنید و ایشان گفت «طبیعی» است.
پس از انتخاب ریاستجمهوری با اشاره به نقش مهمی که در افشای چهره زشت دولت قبل داشتند، میگفتند در این آخر عمر خدا را شکر میکنم که توانستم این مانع را از پیش پای انقلاب و کشور بردارم و حالا دیگر راحت میتوانم بمیرم. همه اینها دلیل آمادگی ایشان برای رفتن بود.
آقای هاشمی میگفتند: «من از مرگ هراسی ندارم و عمده این است که انسان رابطهاش با خدا را تعریف کرده و اعمال صالحی داشته و ایمان در وجودش تثبیت شده باشد و قضیه مرگ خوف و هراسی ندارد».
بنابراین ایشان آمادگی مرگ را داشتند و به نظر من آماده رفتن بودند ولی شاید به این سرعت حتی خود ایشان هم فکر نمیکردند. چون من در مصاحبه با شرق هم گفتم کسی آمده بود و اطلاعاتی داشت و میگفت شاید لازم باشد که عروق ایشان چک شود و آقای هاشمی گفت این علائمی را که شما میگویید من ندارم و نیازی به معاینه نیست. بعد در ادامه گفتند که پزشکی ایرانی از آلمان آمد و قلب من را هم معاینه کرد و گفت در بدن شما قلب یک جوان بیست ساله میتپد.
یکی از بحثهایی مطرح این است که با توجه به سن بالا، چرا ایشان تیم پزشکی به همراه نداشته است؟ جواب این است وقتی کسی سالم است چرا باید تیم پزشکی همراه داشته باشد؟ احتیاط بحث علیحدهای است. امسال من از محافظینشان شنیدم که در سن هشتاد و دو سالگی در کیش حداقل یکی دو بار در دریا شنا کردهاند که خوشبختانه اجازه فیلمبرداری دادهاند.
ایشان مواردی که همه در این سن وسال وکمتر از آن را دارند – مثل دیابت و فشارخون و..- کنترل میکردند ولی واقعاً سالم بودند. من هر روز صبح که به مجمع میآمدند می دیدم که سی و هشت پله را آهسته میدویدند تا به اتاقشان برسند و محافظین هم ناچار بودند همراه ایشان بدوند.
یکبار که بالای پلهها منتظر رسیدنشان بودم تا پله سی و هشتم را دویدند و سرشان را بالا کردند و مرا دیدند با شوخی به ایشان گفتم ماشاالله خوب میدوید نفسزنان گفتند کار هر روز من است و دارم با این کار تست نفس میزنم.
آن موقع من به مسئول حفاظت گفتم میخواهم با موبایلم از دویدن روزانه حاجآقا فیلم بگیرم که گفت نه فلانی صحیح نیست. حاجآقا چشمزده میشود و حدیثی از پیامبر(ص) نقل میکرد که نیمی از قبرستانها با چشم زخم دیگران، بعضیها را زیر خاک کرده و من هم چون مسئولیت با ایشان بود فیلم نگرفتم؛ این صحنهها ضبط شده است و امیدوارم روزی منتشر شوند.
نکته عجیب این بود که گویی روز آخر به دلم الهام شد چندان فرصتی ندارم، موبایل را آماده ضبطکردن نگه داشتم ولی ملاحظه امنیتی باعث شد از پلهنوردی ایشان فیلمی نگیرم.
انتهای پیام/